سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
کـــــلام نـــو
حقیر افتخار سربازی امام زمان علیه السلام بر دوشم هست. طلبه ی ناچیزی هستم و هدفم بیان معارف ناب اسلامی و شبهه زادیی است.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 17
کل بازدید : 506574
کل یادداشتها ها : 99
خبر مایه


پرسش :شخصی همچون حضرت آدم (ع) که براحتی فریب این حیل? ساده و پیش پا افتاده را بخورد آیا صلاحیت پیامبر شدن را دارد؟

پاسخ
1. آنچه در بدو نظر از آیات ظاهر میشود، این است که آدم(ع) رسما گناه کرده، مانند جمله: (وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏، آدم پروردگار خود را نافرمانى کرد، و در نتیجه گمراه شد)، « سوره طه آیه 121» و نیز مانند اعترافى که خود آن جناب کرده، و قرآن آن را حکایت نموده فرموده: (رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا، وَ تَرْحَمْنا، لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ، پروردگارا بخود ستم کردیم، و اگر ما را نیامرزى، و رحم نکنى، از زیانکاران خواهیم بود) « سوره اعراف آیه 23»، این آن مطلبى است که از نظر خود این ظواهر، و قطع نظر از رسیدگى به دقت همه آیات داستان، بنظر مى‏رسد، و اما اگر در همه آیات داستان تدبر کنیم، و نهى از خوردن درخت را مورد دقت قرار دهیم، یقین پیدا مى‏کنیم: که نهى نامبرده نهى مولوى نبوده، تا نافرمانیش معصیت خدا باشد، بلکه تنها راهنمایى و خیر خواهى، و ارشاد بوده، و خداى تعالى خواسته است مصلحت نخوردن از درخت، و مفسده خوردن آن را بیان کند، نه اینکه با اراده مولوى آدم را به عبث، وادار به نخوردن از آن کند.1
2. شکی نیست که مقصود « الظالمین» در این آیه از ظلم به معنای ستم است ، نه از ظلمت به معنای تاریکی و بهترین شاهد آن ،تعبیر خود آدم (ع) در مقام توبه است « ربنا ظلمنا انفسنا» ( اعراف 23) از آنچه گذشت ( ارشادی بودن نهی) بر می آید که مظلوم در جمل? « فتکونا من الظالمین» خود آدم و حوا هستند و ظلم در این جمله ، ظلم به نفس است ، نه ظلم به خداوند یا دیگران ، چون آنچه در ارتکاب نواهی ارشادی یا در ترک اوامر ارشادی مطرح است ضرر و خسارتی است که نصیب خود شخص  می شود ؛ چنان که اگر شخص بیمار به امر و نهی ارشادی پزشک اعتنا نکند ، به خود ستم کرده است ، از این رو در سور? « طه» در ارتباط با همین قصه ، به جای اینکه پس از نهی از جمل? « فتکونا من الظالمین» ذکر شود جمل? « فتشقی» آمده است ؛ چون شقی به معنی رنج و تعب است که در ادامه آیه به گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما تفسیر شده است. « ان لک ألا تجوع فیها و لا تعری و ...» (طه 118) 2
3. برای حفظ حضرت آدم (ع) و صیانت عصمت آن حضرت از ارتکاب چیزی که زمین? هبوط تبعیدی آن از « بارگاه تشریف» به « کارگاه تکلیف» را فراهم کند وجوهی قابل تصور است که به برخی از آنها اشاره می شود.
الف: جریان مزبور در ساحتی پدید آمد که هنوز اصل نبوت تشریعی ، جام? وجود نپوشیده و هنوز هیچ گونه وحی حامل شریعت ، حاصل نشده بود . در این فضا هیچ حکم مولوی و تکلیفی در بین نبود که در بار? حرمت یا کراهت آن سخن به میان آید ، به شهادت اینکه در آیات همین داستان فرمود: (همگى از بهشت هبوط کنید، و فرود شوید، پس هر گاه از ناحیه من دینى، و هدایتى برایتان آمد، هر کس هدایتم را پیروى کند، ترسى بر آنان نیست، و دچار اندوهى نیز نمیشوند، و کسانى که پیروى آن نکنند، و کفر ورزیده، آیات ما را تکذیب نمایند، آنان اصحاب آتش، و در آن جاودانه‏اند)
 اصل وجی مستلزم تشریع نیست ؛ چنان که صرف هدایت و امر و نهی و وعد و وعید ، موجب تکلیف   نیست ؛ چون همه این امور در مسائل ارشادی قابل مطرح است .
ب: جریان معهود در ظرف نسیان حضرت آدم(ع) رخ داد و چیزی که از راه فراموشی ارتکاب شود محذوری ندارد این وجه به استناد برخی از احتمال های تفسیری در بار? آی? « و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما» (طه 115) طرح شده است . 3
حال با توجه به مقدمات مذکور روشن می شود که حضرت آدم با خوردن از آن درخت ، گناه شرعی نکرد چون آن عالم ، عالم تشریع نبود. لکن اثر وضعی و تکوینی خوردن از آن درخت سقوط از رتبه برزخی به عالم مادّه بود.  دلیل این مطلب (هبوط آدم و حوا اثر وضعی خوردن میوه ممنوع است) این است که  خداى تعالى هم در سوره بقره، و هم در سوره اعراف، ظلم را متفرع بر مخالفت نهى کرده، و فرموده: (لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ، فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ)، و آن گاه در سوره (طه) این ظلم را بشقاوت مبدل نموده، و فرموده (مواظب باشید شیطان شما را بیرون نکند، و گر نه بدبخت میشوید).
آن گاه این بدبختى را در چند جمله که بمنزله تفسیر است، بیان کرده، و فرموده: (تو در این بهشت نه گرسنه می شوى، و نه تشنه، و نه عریان، و نه گرمازده)، و با این بیان روشن کرده که مراد از شقاوت، شقاوت و تعب دنیوى است، که از لوازم جدا ناشدنى زندگى زمینى است، چون در زمین است که انسان به گرسنگى، و تشنگى، و لختى، و امثال آن گرفتار میشود.
پس بیرون شدن از بهشت، بدنبال خوردن از درخت، یک اثر ضرورى، و خاصیت تکوینى آن خوردن بوده، عینا مانند مردن بدنبال زهر خوردن، و سوختن بدنبال در آتش افتادن، هم چنان که در همه موارد تکلیف ارشادى، اثر، اثر تکوینى است، نه اثر مولوى.4
تا اینجا معلوم شد خدا آدم را نهى کرد تا گرفتار اینگونه عوارض نشود،( چون اثر وضعی خوردن از درخت ممنوع هبوط در عالم ماده است) و هیچ علت دیگرى که باعث نهى مولوى باشد، بیان نکرد، ( و به این دلیل است که نهى نامبرده ارشادى بوده، و مخالفت نهى ارشادى گناه نیست، و مرتکب آن را خارج از رسم عبودیت نمى‏شمارند).
ولی باز این سوال باقی است که آیا خدا نمی توانست آدم را عفو کند ؛  به این معنی که اثر وضعی خوردن درخت ممنوعه را بردارد؟ جواب این است که اوّلاً خداوند متعال عالم را بر اساس نظام علّی و معلولی آفریده است. لذا هر علّتی معلول خاصّ خود را دارد ؛ معلول خوردن درخت ممنوعه نیز از هبوط در دنیا بود. اگر بنا شود که خداوند متعال قوانین علّی و معلولی را که خود آفریده است ، با حکومت علّت برتری به هم  بزند حتماً باید مصلحت عظیمتری در کار باشد ؛ و الّا این کار خدا خلاف حکمت می شود. و اگر در این کار مصلحتی بود حتماً خدا این کار را می کرد ؛ چون طبق براهین فلسفی هر چه  برای خدا ممکن باشد و قابلیّت قابل هم تامّ باشد ، صدور آن امر از خدا حتمی است. پس اگر خدا اثر وضعی کار حضرت آدم را برطرف نکرده است ، معلوم    می شود که این کار فاقد مصلحت لازم بوده ؛ بلکه بر عکس اگر خدا چنین کاری را انجام می داد مصالح عظیمی از بین می رفت. چون اگر حضرت آدم و حوّا (ع) به دنیا هبوط نمی کردند ، اوّلاً فرزندان آنها هیچگاه پا به عالم وجود نمی گذاشتند ؛ چون در عالم برزخ زاد و ولد وجود ندارد. تولید مثل به معنای دنیایی آن ، از احکام خاصّ عالم  مادّه است. لذا تا این دو بزرگوار در بهشت بودند ، فرزندی نداشتند. ثانیاً از بهشت ابدی آخرت که بسیار عظیمتر از بهشت برزخی است محروم می ماندند. چون بهشت وعده داده شده در قرآن کریم (بهشت آخرت )، بهشت اعتقادات و اعمال است ؛ لذا این بهشت در سایه ایمان اختیاری و عمل به تکلیف به دست می آید. اگر حضرت آدم (ع) در بهشت برزخی می ماند ، هیچگاه به آن بهشت ابدی راه نمی یافت ؛ چون عالم برزخ عالم تکلیف و تشریع نیست ؛ لذا نهی خدا از خوردن درخت ممنوعه نیز نهی شرعی نبود. کما اینکه خطای حضرت آدم نیز خطا و گناه شرعی نبود. اوّلین احکام دینی و شرعی برای بشر بعد از هبوط به زمین نازل شد ؛ لذا خداوند متعال فرمود:« قالَ اهْبِطا مِنْها جَمیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى‏. ـــ (خداوند) فرمود: هر دو از آن(بهشت) فرود آیید، در حالى که دشمن یکدیگر خواهید بود. ولى هر گاه هدایت من به سراغ شما آید ، هر کس از هدایت من پیروى کند، نه گمراه مى‏شود، و نه در رنج خواهد بود.»( طه/123) 5

1. (محمد حسین، ترجمه المیزان، موسوی همدانی سید محمد باقر ، قم دفتر انتشارات اسلامی جامع? مدرسین ، چاپ پنجم 1374 هـ. ش  ج‏1، ص: 208)
2. (جوادی آملی، عبدالله ، تسنیم ، احمد قدسی، قم مرکز نشر اسراء ، چاپ سوم، 1385 هـ .ش  ج 3 ص 244)
3. (همان ج 3 ص 346 و 347)
4. (محمد حسین، ترجمه المیزان، موسوی همدانی سید محمد باقر ، قم دفتر انتشارات اسلامی جامع? مدرسین ، چاپ پنجم 1374 هـ. ش  ، ج‏1، ص: 209)
5. (جوادی آملی، عبدالله ، تسنیم ، احمد قدسی، قم مرکز نشر اسراء ، چاپ سوم، 1385 هـ .ش  ج 3 ص 348 و 349)


  
 با اندیشیدن در آیه 22 سوره ابراهیم ، نقش شیطان در گمراهی انسان را بیان کنید . از این گفتگو چه عبرتی ما باید بگیریم؟

ترجمه آیه 22 سوره ابراهیم :
« و همین که کار خاتمه پذیرد، شیطان مى‏گوید: خدا به شما وعده درست داد. و من نیز به شما وعده (باطل و نادرست) دادم و تخلف کردم، من بر شما تسلطى نداشتم جز اینکه دعوتتان کردم و شما اجابتم کردید، مرا ملامت نکنید، خودتان را ملامت کنید، من فریادرس شما نیستم، و شما نیز فریادرس من نیستید من آن شرکتى که پیش از این (در کار خدا) برایم قائل بودید انکار دارم. به درستى ستمگران، عذابى دردناک دارند».

منظور عمده از این آیه، فهماندن این حقیقت است که انسان خودش مسئول کارهاى خویش است (و نباید این کاسه را سر دیگرى بشکند) چون هیچ کس بر او مسلط نبوده است، پس هر وقت خواست کسى را ملامت کند، خودش را ملامت کند، و اما مساله تبعیت انسان از شیطان به نحوی که از خود راراده ای نداشته باشد امر موهومى بیش نیست و حقیقتى ندارد، و بزودى در قیامت، آنجا که شیطان از انسان بیزارى مى‏جوید و ملامتش را به خود او بر مى‏گرداند، این حقیقت روشن مى‏شود.

شیطان صرف وسوسه باطنی نیست:
کلمه" شیطان" هر چند به معناى شریر است،- چه شریرهاى جنى و چه انسى- هم چنان که فرمود:" وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ" «سوره انعام آیه 112». لیکن در خصوص این آیه، مقصود از آن، همان شخص اولى است که منشاء و منبع تمامى گمراهى‏ها و ضلالت در بنى آدم شد، و نام شخصیش ابلیس است، چون از ظاهر آیه شریفه بر مى‏آید که، او با کلام خود، عموم ستمکاران را مورد خطاب قرار داده، اعتراف مى‏کند که خود او بوده که ایشان را به شرک دعوت مى‏کرده است.
قرآن کریم هم تصریح کرده که: آن کسى که در عالم خلقت چنین پستى را قبول کرده همان ابلیس است، حتى خود ابلیس هم این معنا را ادعا مى‏کند خداى تعالى ادعایش را رد نمى‏کند، هم چنان که در آیه" فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ... لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ"  ادعایش بدون رد، حکایت شده است.
و اما ذریه و قبیله او که قرآن اسم آنها را برده و در باره قبیله‏اش مى‏فرماید:" إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ"(سوره اعراف آیه 27)
 و نیز در سوره‏ کهف براى او ذریه معرفى نموده، مى‏فرماید:" أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ" «سوره کهف آیه 50» البته ولایتشان جزئى است، مثلا یکى از ایشان بر بعضى از مردم ولایت و تصرف دارد، ولى بر بعض دیگر ندارد، یا در بعض اعمال دارد و در بعض دیگر ندارد و یا اینکه اصلا ولایت واقعى ندارند بلکه ولایتشان در حدود معاونت و کمک شیطان اصلى است، و ریشه تمامى کارهایى که از دیگران سر مى‏زند همان ابلیس است.

شیطان بر انسان سلطه ندارد(همچنان سلاطین با قهر و غلبه بر انسانها سلطه دارند)
" وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی"-" سلطان" به طورى که راغب گفته:" به معناى تمکن از قهر است، و اگر دلیل و حجت را هم سلطان گفته‏اند، از این جهت است که دلیل قدرت و تمکن دارد که با نتیجه‏هاى خود بر عقول قهر و غلبه کند و عقل‏ها را تسلیم خود نماید، و ظاهرا مراد از سلطان، اعم از سلطه صورى و معنوى است، و معناى آیه این است که ابلیس گفت: من در دنیا بر شما تسلط نداشتم نه بر ظاهر شما و بدنهایتان که شما را مجبور به معصیت خدا کنم و پس از سلب اختیار از شما خواست خودم را بر شما تحمیل کنم و نه بر عقل‏ها و اندیشه‏هاى شما، تا به وسیله اقامه دلیل، شرک را بر عقول شما تحمیل کرده باشم، و عقول شما ناگزیر از قبول آن شده در نتیجه، نفوستان هم‏ ناگزیر از اطاعت من شده باشند.
و نیز ظاهرا استثناى" إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ" استثناى منقطع است و معناى آیه این است که من چنین سلطنتى نداشتم، لیکن این را قبول دارم که شما را به شرک و گناه دعوت کردم، و شما هم بدون هیچ سلطنتى از ناحیه من، دعوتم را پذیرفتید.
البته هر چند که دعوت مردم به وسیله شیطان به سوى شرک و معصیت به اذن خدا است، لیکن صرف دعوت است، و تسلط نیست، یعنى خداوند شیطان را بر ما مسلط نکرده چون دعوت کردن به کارى حقیقتش تسلط دعوت کننده بر کارى که دیگرى را به آن دعوت کرده نمى‏باشد اگر چه شخص دعوت کننده یک نوع تسلطى بر اصل دعوت پیدا کند.
یکى از دلایل این حرف آیه شریفه‏اى است که داستان اذن دادن خدا به شیطان را حکایت مى‏کند، و آن این است که مى‏فرماید:" وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ ...
وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ وَکِیلًا" .
که صریحا مى‏فرماید: تو اى ابلیس! سلطنتى بر بندگان من ندارى.
گاهى در اثر دعوت، میل و شوقى در نفس انسان نسبت به عملى که به آن دعوت شده پیدا مى‏شود، و در نتیجه در پذیرفتن دعوت، رام‏تر مى‏گردد، و دعوت کننده به همین وسیله بر نفس دعوت شونده مسلط مى‏گردد لیکن این در حقیقت تسلط دعوت کننده بر نفس دعوت شونده نبوده بلکه تسلیط خود دعوت شونده است، و به عبارت دیگر این شخص دعوت شونده است که با زود باورى خود، دعوت کننده را بر نفس خود تسلط داده و دل خود را ملک او کرده، تا به هر طرف که مى‏خواهد بگرداند، نه اینکه دعوت کننده از ناحیه خود، تسلطى بر نفس دعوت شونده داشته باشد، و لذا ابلیس هم، تسلط از ناحیه خود را نفى نموده و مى‏گوید: من از ناحیه نفس خودم تسلطى بر نفس شما نداشتم. نه اینکه شما دلهایتان را در اختیار من قرار ندادید، به شهادت اینکه دنبالش مى‏گوید:" فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ".
خواهر محترم خلاصه کلام این است که شیطان به هیچ وجه سلطنتی بر انسان ندارد و قدرت اجبار و اکراه از او منتفی است ، بنابراین اگر انسان با سوء اختیار خود به بیراهه رود مقصر خود اوست و شیظان هیچ تقصیری به جز دعوت ندارد . او فقط دعوت می کند و گناهان را زیبا جلوه می دهد ، اما هیچ سلطه ای بر انسان ندارد .
همواره موفق باشید.


  
+ همراهان عزیز در ایام فاطمیه بنده را هم دعا کنید نیازمند دعاهای شما هستم


+ با سلام خدمت سروران گرانقدر وبلاگ کلام نو به روز شد . در انتظار نظرات سازنده شما ...


+ نعمت های بهشتی سراسر لذت است


+ با سلام خدمت سروران گران قدر ضمن تلیست ایام شهادت فاطمه زهرا (س) با مطلبی به عنوان فاطمه (س) معلم فرشته ها در خدمت دوستان هستم.


+ چرا دعاهاى ما مستجاب نمى شود امیرالمؤ منین على علیه السلام روز جمعه در کوفه سخنرانى زیبایى کرد، در پایان سخنرانى فرمود: دوستان بقیه جریان را در وبلاگ بنده مطالعه بفرمایید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ