در فلسفه اسلامی به اثبات رسیده که خداوند سبحان مافوق تجرّد بوده و از هر عیب و نقصی مبرّاست[1] لذا تغییر و دگرگونی در ذات خداوند راه ندارد. توجّه به این نکته حلّال بسیاری از شبهاتی است که پیرامون خداوند متعال مطرح میشود؛ در صورتی که این نکته مهمّ مجهول بماند، انسان دچار شبهات متعدّدی خواهد شد که راه برون رفت از این شبهات، متوقف بر این است که این موضوع برای انسان روشن گردد. در امتداد همین مطلب معاندین دین مقدس اسلام شبههای را مطرح کرده و میگویند: اگر رفتار ما باعث تغییر رفتار خدا میشود، آیا این به این معنی نیست که ما روی رفتار خدا کنترل داریم و میتوانیم برای آینده او تصمیم بگیریم و با رفتار خود رفتار او را نیز تحت تاثیر قرار دهیم؟ به چنین آفرینندهای که رفتارش وابسته ماست آیا میتوان گفت خدا؟[2]
در پاسخ به این شبهه عرض میشود: صفاتی که به خدا نسبت داده میشوند دو نوعاند: 1. صفات فعل. 2. صفات ذات. صفات ذات، صفاتی هستند که در انتزاع آنها و نسبت آنها به خداوند نیاز به فرض چیزی غیر از ذات الهی نیست، مثل عالم و قادر بودن. امّا صفات فعل، صفاتی هستند که در انتزاع آنها و نسبت آنها به خداوند نیاز به فرض چیزی غیر از ذات الهی میباشد، مثل خالق و رازق بودن. و چون هر چیزی که غیر از ذات الهی فرض شود، فعل الهی محسوب میشود، لذا به این صفات، صفات فعل میگویند.[3]
از جمله این صفات فعل، صفاتی هستند که از نوعی رابطه بین خداوند و بندگانش حکایت میکند، مثلا به خاطر کارهای متفاوتی که بندگانش میکنند، بعضی از آنها را دوست میدارد و بر بعضی از آنها غضب میکند. یعنی فعل بنده در رابطهای که خدا با او دارد تأثیر میکند. آیا این تأثیر در ذات الهی است و ذات او را متغیر و متحول میکند؟ ما انسانها قلبی داریم و قلب ما حالاتی دارد؛ گاه خشم میگیریم، گاه خوشنودیم، گاهی عشق میورزیم، گاهی متنفر میشویم، و در هر حالی یک فعل خاص از ما سر میزند؛ گاهی رفتار محبتآمیز داریم، گاه خشم آلود. صفات ما از حالات نفسانی ما حکایت میکند و از طرفی همین صفات را به خداوند نسبت میدهیم و همین سبب میشود که فکر کنیم خداوند نیز نعوذ بالله چنین حالاتی دارد و در ذات او تغییر و تحول رخ میدهد، حال آن که چنین نیست. چون میدانیم او جسم نیست که تغییر و تحول داشته باشد و از حالتی به حالت دیگر تغییر کند، تغییر و تحول و حالت به حالت شدن مربوط به موجودات مادّی است.[4]
پس این صفات در خداوند به چه معنا است؟
از امام باقر(علیهالسلام) در تفسیر و معنای آیهی: «وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی؛[طه/81] و هر کس خشم من بر او فرود آید قطعا در [ورطه] هلاکت افتاده است» سؤال شد، که غضب خدا به چه گونه است؟ امام باقر(علیهالسلام) فرمود: غضب خداوند همان کیفری است که به خطاکاران و منحرفان روا میدارد.[5]
طبق آیات قرآن کریم قیامت، ظرفِ ظهور اعمال انسان، در همین دنیاست؛ یعنی حقیقت ملکوتی خودِ عمل در قیامت متجسّم میشود: «یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفس مّا عَمِلَت مِن خَیر مُحضَرًا؛[آل عمران/30] روزى که هر کس کارهاى نیک و کارهاى بد خود را در برابر خود حاضر بیند». اینکه امام(علیهالسلام) در روایت شریف فرمود غضب خداوند همان کیفری است که به خطاکاران روا می دارد، بدین معنی است که هر کسی جزای عمل خودش را خواهد دید. مال یتیم خوردن مساوی با خوردن آتش است، چنانکه سوزن در چشم فرو کردن مساوی با کور شدن میباشد. پس غضب خداوند یعنی کیفر اعمال گناهکاران. نتیجه تکوینی عمل نکردن به دستوارت الهی آتش جهنم است. خداوند با این وعدهها و تذکرهای پی در پی قصد دارد این حقیقت را بیان کند که در صورت عمل نکردن به دستورات الهی، عذاب الهی گریبان گیر شما خواهد شد. مثل اینکه طبیب مکرّر میگوید: در صورت عمل نکردن به نسخه پزشک، انسان از پای در میآید.[6]
حاصل سخن اینکه: عناوین و اوصافی که در بشر بکار برده میشود مانند خوشحالی، غم، ناراحتی، شادی، لذت، درد و غیره وقتی در خداوند استعمال میشود معنای حقیقی کلمه را ندارد و چون ما در ذات خدا کلمات و حروف خاص و ویژهای نداریم تا آن اوصاف و حقایق را بیان کنیم از روی بیچارگی با چنین کلماتی به آن حقایق اشاره میکنیم و الا خداوند هیچگونه تغییر و تبدیل و دگرگونی ندارد، چون ماده نیست تا این عوارض ماده را بپذیرد. خوشحالی خدا به معنای رضای خدا از بنده است و ناراحتی خدا به معنای خشم خدا نسبت به بنده است و این الفاظ و عناوین در مورد خداوند استعمال مجازی دارد نه حقیقی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. علامه طباطبایی،رسائل توحیدى، ص 20 و 21.
[2]. منبع
[3]. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ شانزدهم، 1422، ص 346.
[4]. ر.ک: حلی، کشف المراد، موسسه نشر اسلامی، ص 294.
[5]. توحید صدوق 168؛ ارشاد مفید 163؛ الفصول المهمة 214.
[6]. برگرفته از: ترجمه المیزان،علامه طباطبایی ج 6 ص 540 – 536.