سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
کـــــلام نـــو
حقیر افتخار سربازی امام زمان علیه السلام بر دوشم هست. طلبه ی ناچیزی هستم و هدفم بیان معارف ناب اسلامی و شبهه زادیی است.
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 7
کل بازدید : 506774
کل یادداشتها ها : 99
خبر مایه


بخش سوم

چگونگی پدید آمدن شرور در عالم

فصل اول
تعریف ماده:
در فلسفه ، ماده به موجودی گفته می شود که زمین? پیدایش موجود دیگری باشد چنانکه خاک ، زمین? پیدایش گیاهان و جانوران است و از اینروی معنای فلسفی این کلمه متضمن معنی اضافه و نسبت ، و نزدیک به معنای واژ? « مایه» در زبان فارسی است.
فلاسفه نخستین مای? هم? موجودات جسمانی را « ماده المواد» یا « هیولای اولی» می نامند و در بار? حقیقت آن اختلاف دارند و ارسطوئیان معتقدندکه ماده اولی هیچگونه فعلیتی از خودش ندارد و حقیقت آن چیزی جز قوه و استعداد برای فعالیتهای جسمانی نیست. 1
و به عبارتی دیگر ماده اولی ( هبولای اولی) همان موجودی است که در ذات خود واجد هیچ فعلیتی نیست و به همین دلیل استعداد همه چیز در او هست ، معنی اینکه استعداد همه چیز در او هست این است که در ذات او ابا و امتناع از هیچ صورت و حالت نیست یعنی می تواند به هر چیزی تبدیل گردد . 2
 
برای فهم بهتر این مطلب می شود به یک مثال ساده تمثل جست و آن اینکه اگر یک خمیر بازی را تصور کنیم ، او در ذات خود هیچ فعلیتی ندارد و تنها فعلیت او قوه و استعداد اوست که می تواند به اشکال و صورت های گوناگون در بیاید . و در ذات او ابا و امتناع از هیچ صورت و حالت نیست .
ماده در اصطلاح فلاسفه استعدادی است که هیچ فعلیتی جز قوه محض بودن ندارد و فعلیت او همان قو? محض بودن آن است ، بنابراین ماده همیشه ملازم با صورت جسمیه و صورت نوعیه می باشد ؛ ماده اولی در عالم خارج یافت نمی شود مگر اینکه متقوم به یک فعیلتی همانند شکل و صورت باشد که متحد با اوست، زیرا هیچ موجودی محقق نمی شود مگر به واسط? یک فعلیتی 3 مثل اینکه شما در ذهن خود شکل و صورت سیب را از خود سیب ، جدا کنید؛ چه چیزی باقی    می ماند؟ چیزی که باقی می ماند ، فقط یک سیب عقلی است ؛ اما او همچنان یک سیب است ، آنچیزی که او را سیب کرده ماده سیب است ، فلذا اگر صورت و شکلش را از او جدا کنیم همچنان سیب باقی خواهد ماند . پس مشاهده می فرمایید که ماده سیب بدون صورت و شکل آن در عالم خارج وجود ندارد ؛ چرا که صورت همیشه ملازم با ماده است .

1.    (مصباح یزدی محمد تقی، ، ج 2 ص 133 )
2.    ( مطهری مرتضی ، مجموعه آثار، تهران ج 6 ص 731 ) 
     3. ( طباطبایی محمد حسین ، بدایه الحکمه ، مرحل? 6 فصل 6)

فصل دوم
شر لازم? جهان مادی است ( شرور از ماده قابل انفکاک نیستند)
در مباحث قبلی ( بخش اول فصل سوم) عرض کردیم که در حکمت اسلامی عالم خلقت به سه عالم  کلّی تقسیم می شود :
1.    عالم عقول
2.    عالم مثال یا ملکوت
3.    عالم ماده یا طبیعت
و عرض کردیم که عالم عقل از زمان و مکان و حرکت و ... منزه است و عالم مثال نیز از ماده و برخی آثار ماده مثل حرکت و زمان و مکان و ... منزّه است ؛ ولی برخی از آثار ماده مثل کیفیّت و کمیّت در آن وجود دارد ؛ لذا برخلاف عالم عقل ، موجودات آن دارای شکل و رنگ واندازه و امثال این مقولاتند و همچنین عرض شد که عالم ماده دار تغییر و حرکت است ، بارزترین مشخّصه این عالم ، زمان  و حرکت از حالت بالقوّه به سوی حالت بالفعل است .
بنابراین عالم ماده در هر لحظه تغییر و تبدل صورت می پذیرد و از حالتی به حالت دیگر در می آید، ، پس همیشه دارای تغییر و حرکت است .
و لازم? حرکت و تغییر و تبدل ایجاد تزاحم است ، و از تزاحم شر پدیدار می شود  فرض کنید که لباس خود را به درخت یا طنابی آویزان کرده است و فرد دیگری در آن طرف، آتشی را روشن کرده تا از آن استفاده کند؛ در این بین، بادی شروع به وزیدن می کند، وقتی که باد وزید، شعلة آتش را به طرف لباس آن مرد صالح که لباسش را آویزان کرده بود می کشاند و لباس او می سوزد؛ سوختن لباس این فرد، در اثر تزاحمی است که در عالم ماده است؛ هوا در عالم ماده جریان دارد و این جریان هوا، ایجاد باد می کند و نمی تواند از این جریان دست بردارد؛ آتش هم که چیز خوبی است و نمی شود که خداوند از این همه منافع آتش صرف نظرکند و آن را نیافریند برای این که گاهی ممکن است انسانی یا لباس انسانی را بسوزاند، اگر آتش خلق نمی شد، زندگی بشرمختلّ می شد؛ اما وقتی آتش در مسیر باد قرار می گیرد، باد نمی تواند از مسیر آن آتش منحرف شود و به ناچار اصطکاک و تزاحم میان این دو بوجود می آید و باعث سوختن لباس آن فرد می شود.
ظرفیت ماده یعنی همین ؛ مواد با همدیگر در اصطکاک هستند و  دائما در تزاحم می باشند . پس بطور کلّی مواد و اجسام با همدیگر اصطکاک و تزاحم دارند، چون لازمة اجسام تحوّل و تغییر است و لازم? تغییر و تبدل میان اجسام این است که آن ها با یکدیگر تزاحم و برخورد پیدا کنند؛ همان طور که اجرام آسمانی که بسیار با هم برخورد پیدا می کنند و در اثر این برخوردها، برخی اجرام آسمانی از بین می روند و برخی دیگر بوجود می آیند. بنابراین اینکه عالم ماده دار تزاحم است و از تزاحم نیز شر پدیدار می گردد پس شر لازمه جهان مادی است چرا این دار ، دار تزاحم است و خاصیت عالم ماده تغییر و تبدیل و در نتیجه ایجاد تزاحم است.
شر بون اشیاء ظبیعی لازم آنهاست و لازم نسبت به ملزوم خود ضروری است ، و در مدار ضرورت جعل واقع نمی شود ؛ مثلا اگر آتش حرارت و سوزندگی را در موردی که به ضرر و ایذاء دیگری منجر می شود نداشته باشد باید عاقل و معصوم باشد و در این صورت آتش نخواهد بود . لازم? آتش سوزندگی است ، و جاعل ، به آتش که ممکن الوجود است وجود می بخشاید و سوزندگی که ضروری آتش می باشد از مدار جعل خارج است.  1
گفته شد که شر بودن اشیاء طبیعی لازم آنهاست ، و لازم نسبت به ملزوم خود ضروری است و در این مورد به آتش مثال زدیم و گفتیم که جعل خداوند فقط و فقط به خود آتش و ذات آتش است ، آتش بودن آتش به سوزندان اوست حال اگر در مواردی که سوزندان به ضرر دیگری تمام می شود   ( یعنی نسبت به او شر می شود) نسوزاند لازمه اش این است که آتش عاقل و معصوم باشد که در این صورت ذات خود را از دست خواهد و اگر چیزی ذات خود را از دست بدهد دیگر خودش نیست.
و اما در مورد زلزله گفتنی است که زلزله یکی از لوازم لاینفک عالم طبیعت است و طبق آماری که دانشندان می دهند اگر اشتباه نکنم همه روزه دو سه قسمت از زمین شاهد این فعل و انفعالات می شود که اکثر این زمین لرزه ها در مناطق غیر مسکونی رخ می دهد و گاها به صورت تصادفی در مناطق مسکونی زمین لرزه رخ می هد ، حال این پدید? طبیعی جزو لوازم لا ینفک نشئ? هیولی و یا همان عالم طبیعت است ؛ جعل و ایجاد خالق یکتا بر نشئ? طبیعت بوده ؛ و نشئه هیولی لازمه اش فعل و انفعالات مادی است . زیرا اگر قرار باشد این واقع? طبیعی هر جا سکنه داشته باشد واقع نشود لازمه اش این است که زمین عاقل و معصوم باشد و این باطل است . 2
 اما در پاسخ به سوالی که شاید به ذهن برسد به اینکه چرا خداوند چنین عالمی آفرید؟ گفته     می شود :
هماچنانکه ذکر شد عوالمی نیز وجود دارند که مبرای از تغییر و حرکت هستند ؛ بنابراین در اینگونه عوالم تزاحمی در کار نیست و خیر محض است. و مطلب دیگر اینکه برای رسیدن به کمال انسانیت وجود عالم ماده ضروری است ، زیرا عالم ماده نقط? شروع سیر به سوی کمال بی نهایت است ، و تا نقط? شروعی نباشد مقصدی نیز در کار نیست.
آیت الله جوادی آملی در رابطه با این موضوع می فرمایند:
عالم طبیعت که آمیخت? با هیولی است گرچه در آخرین رتب? نزول است و لیکن سرآغاز صعود نیز  می باشد و از همین جهت مبدآ پیدایش انسان کامل و شرط تکون کون جامع است. نفوس انسانی که از وجود همان واجب هبوط نموده اند باید در همین نشئ? هیولی دان? معرفت را برچیده و سلوک مجدد را آغاز کرده و در نهایت به خلافت الهی در جمیع نشئات و در جمیع مراتب وجود بار یابند.
پس در افرینش طبیعت با آن که جایگاه تزاحم است خیری کثیر است ، و حذر کردن از خیر کثیر به
1.    (رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 504 )
            2.   (رحیق مختوم)

خاطر شر قلیل که در آن راه پیدا می کند ، خود شری کثیر است. 1


فصل سوم
بر طرف کردن تزاحمات در جهان مادی خارج از ظرفیت ماده است
در مباحث قبل به عرض رسید که عالم ماده ذاتا دارای خاصیت تغییر و تبدل است و این خصوصیت ذاتی برای اوست ، مثل اینکه شما بگویید آتش ذاتا این خصوصیت را دارد که می سوزاند و سوزاندن قابل انفکاک از آتش نیست ، عالم ماده نیز ذاتا دارای تغییر و حرکت است و چیزی که ذاتی شیء باشد قابل انفکاک از آن شیء نیست ، عالمی که تغییر و تبدل در آن صورت گیرد مستلزم تزاحم است همچنانکه در فصل قبل با ذکر یک مثال بیان شد.
مطلب دیگری که برای فهم بهتر یاری می کند این است که : هر چیزی به اندازه ظرفیت وجودی خود مظروف را قبول می کند ، یک ظرف 1 لیتری ظرفیتش همان 1 لیتر است ، از یک ظرف 1 لیتری انتظار بیش از این نمی توان داشت . و یا یک دانش آموزی که استعداد کم دارد ظرفیت علم آموزی او محدود است ، فراتر از ظرفیت محدود خود نمی تواند علم بیاموزد ، و این مربوط به معلم و استاد نیست ، استاد هر چقدر هم در فن معلمی مهارت داشته باشد نمی تواند بیش از ظرفریت وجودی او به دانش آموز علم افاضه کند.
البته باید دقت بفرمایید در اینجا ؛ وقتی گفته می شود معلم نمی تواند ؛ باز جای تأمل دارد زیرا که معنی جمله « معلم نمی تواند» این است که : عدم قادریت منسوب به معلم نیست بلکه مربوط است به خود شاگرد ،زیرا ؛ مشکل از شاگرد است که استعداد فراگیری علم او کم است ، و الا هیچ نقصی بر معلم وارد نیست . او به تمام معنی استاد و متبحر در استادی است . و هیچ نقصی بر او وارد نیست.  
قضیه ماده نیز چنین است ،  ماده ظرفی است که با توجه به ذات خود مظروف را قبول می کند و ممکن نیست بیش از ظرفیتش مظروف را قبول کند ، عدم قابلیت از طرف قابل یعنی ماده است نه اینکه خدا نمی تواند خداوند بر هز چیز قادر است .  قادریت به این معنی نیست که بر محالات نیز قادر باشد . مثل اینکه شما بخواهید به یک شاگرد کم استعداد بیش از استعدا او علم بیاموزید. چنین امری محال است ، اگر چه شما علم کل باشید و هیچ نقصی نداشته باشید.
پس عالم ماده ظرفی است که محدود به حدودی است و بیش حد خود قابلیت جای دادن مظروف را ندارد. اگر عالم ماده دار تزاحم نباشد لازمه اش این است که عالم ، عالم ماده نباشد ، و این به بداهت عقل باطل است چون لازم می آید چیزی هم خودش باشد و هم خودش نباشد ؛ به عبارت

1. رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 502
 دیگر لازم می آید عالم ماده در عین اینکه عالم ماده است ، عالم ماده نباشد. مثل اینکه شما بفرمایید انسان در عین اینکه انسان است شتر نیز باشد ، مسلما چنین سخنی دارای تناقض است.
این عالم ، مادی است
این عالم  ، مادی نیست
ملاحظه می فرمایید که اگر قائل بشویم که خدا می توانست تزاحمات موجود در عالم ماده را برطرف کند ، باید قائل به تناقض باشیم. که تناقض نیز به بداهت عقل باطل است و محال.



























فصل چهارم

یک پرسش و پاسخ آن
آیا خالق ماده نمی توانست این خاصیت را در ماده قرار ندهد.خالق ماده اگر قادر مطلق است پس قابلیت های ماده را خود او تعیین می کند ، آیا قدر بودن خدا با این منافات ندارد؟
سوال شما در مورد اینکه آیا خالق ماده نمی توانست این خاصیت را در ماده قرار ندهد ؟ همانند سوال شخصی است که می پرسد: آیا خدای جهان آفرین می تواند عالم هستی را درون یک تخم مرغ جای دهد؟ غافل از اینکه در قادر بدون خدا هیچ شکی نیست اما ببینیم آیا ماده ظرفیت چنین امری را دارد، این محال عقلی است ، یعنی عقل چنین امری را محال می داند ، حال آیا خداوند بر محالاتنیزقادراست؟
عدم قادریت از طرف قابل یعنی ماده است ، ماده ظرفیت چنین امری را ندارد نه اینکه خداوند بر این امر قادر نباشد. در بحث تزاحم ماده نیز جریان از همین قرار می باشد ، زیرا که خاصیت ماده ایجاد تزاحم هست ، و ظرفیت ماده از این فراتر نمی رود ، بنابراین محال است که ماده ایجاد تزاحم نکند . عالم ماده ؛یعنی همین دنیایی که ما در آن به سر می بریم دار تزاحم هست بنابراین ممکن نیست خیر محض و خوشی محض در این عالم برقرار باشد ، فلذاست که خدا بندگان را وعده بهشت داد ، همو که بهشت را فراتر از ماده خلق کرده و هیچ تزاحمی در آن مکان وجود ندارد ، بنابراین خوشی محض و خیر مطلق تنها در عالم فراتر از ماده امکان پذیر است
برای فهم بیشتر خوب است واژ? قدرت را تعریف کنیم:
قدرت عبارت است از مبدئیت فاعل مختار براى کارى که ممکن است از او سربزند. هر قدر فاعل از نظر مرتبه وجودى، کاملتر باشد، داراى قدرت بیشترى خواهد بود و طبعاً موجودى که داراى کمال بى‏نهایت باشد، قدرتش نامحدود خواهد بود. امّا باید توجه داشت که کارى که متعلّق قدرت قرار مى‏گیرد، باید امکان تحقق داشته باشد. پس چیزى که ذاتاً محال یا مستلزم محال باشد، مورد تعلق قدرت واقع نمى‏شود(نه اینکه قادر نباشد). قدرت داشتن خدا بر هر کارى، بدین معنا نیست که فى المثل بتواند خداى دیگرى را بیافریند، یا سنگی را بیافریند که خوش نتواند بردارد ، و یا به ماده بیش از ظرفیت وجودی او اعطاء کند و ... این مطلب مانند آن است که بتواند عدد 2 را با فرض 2 بودن، از عدد 3 بزرگتر کند یا فرزندى را با فرض فرزند بودن، قبل از پدرش خلق کند. این امر محال ذاتى است.
یک مثال دیگر:
آتشی را در ذهن خود تصور کنید ، تصویری از آتش در ذهن شما نقش می بندد و یا به عبارت دقیق تر شما آتشی را ذهن خود خلق می کنید؛ حال این آتش مخلوق شماست یا نه؟ بنا به فرموه فلاسفه شما وقتی چیزی را در ذهن خود تصور می کنید آن چیز در ذهن شما وجود ذهنی پیدا می کند و در واقع آن هم نوعی وجود است. پس شما خالق این آتش شدید در ذهن خود ، فرق وجود ذهنی با وجود خارجی در این است که وجود ذهنی آثار وجود خارجی را نمی پذیرد ، برای مثال شما وقتی آتش را در ذهن مبارک تصور می کنید آثار خارجی آن در ذهن محقق نمی شود ؛ و به عبارتی آتش موجود در ذهن نمی سوزاند ؛ حال آیا این متصور شما ظرفیت خاص خودش را دارد یا نه ؟ آیا شما می توانید خاصیت وجود خارجی را بر وجود ذهنی خود منتقل کنید؟ با فرض اینکه شما خالق آتش هستید و کاملا به آن احاطه دارید ؛ یعنی می توانید در هر لحظه که اراده کردید آتش را از بین ببرید و یا آتش را خاموش کنید و ... و نسبت به آن آتش درون ذهنتان قادر مطلق هستید.
حال سوال این است که : آیا شما می توانید خاصیت وجود خارجی را بر وجود ذهنی بار کنید به نحوی که آتش درون  ذهنتان بسوزاند؟
این در حالی است که در قدرت شما هیچ شکی نیست و نسبت به آن قادر مطلق هستید ، اما صحبت در این است که وجود ذهنی ظرفیتی بیش از این ندارد هر چقدر هم علت فاعلی آن قادر باشد ممکن نیست اتش ذهنی بسوزاند.
خدا نیز نسبت به همه مخلوقات چنین قدرتی دارد هر لحظه بخواهد می تواند چیزی را از میان بردارد و بر هر شیء قادر است ، (ان الله علی کل شیء قدیر) خدا بر هر شیء قادر است. اما محالات ذاتی لاشیء هستند ؛ یعنی چیزی نیستند که متعلق قدرت خدا واقع بشوند . خدا بر هر چیزی قادر است اما محال ذاتی چیز نیست تا متعلق قدرت خدا قرار بگیرد.















فصل پنجم

چرا خداوند عالمی را می آفریند که از آن شر نیز انتزاع می شود ؟
 در خیر و شر عوالم پنج صورت ترسیم می شود :
اول آنکه خیر محض باشد .
دوم : خیر و شر آمیخته باشد ، با این خصوصیت که خیر آن افزون باشد .
سوم : در آمیختگی خیر و شر ، شر فزونی داشته باشد .
چهارم : خیر و شر به مساوات آمیخته باشند .
پنجم : شر محض باشد .
فرض نخست که خیر محض باشد محقق است و آن ذات واجب تعالی که محض خیر است .
فرض دوم ، که آمیختگی خیر و شر مشروط به فزونی خیر است ، همان نشأت طبیعت است ، و این مرتب? از وجود اگر به دلیل شر قلیلی که در آن هست موجود نشود شر کثیری را که ناشی از فقدان فراوان خیر فراوان آن است ، به دنبال می آورد ، پس این مرتبه نیز موجود است .
و سه فرض باقی مانده که شر محض و یا شر افزون از خیر و یا شر مساوی با خیر است ، موجود نیست ، زیرا آفرینش آن مخالف با جود و بخشش مبدأ حکیم است . 1

















1. رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 502 و 503


پاسخ استاد مصباح یزدى به مسئله ى شر

استاد مصباح یزدى در باره ى وجود رنج ها و امراض و بلاهاى طبیعى چنین پاسخ مى دهد:
اولا، حوادث ناگوار طبیعى، لازمه ى فعل و انفعالات و تزاحمات عوامل مادى است و چون خیرات آن ها بر شرورشان غلبه دارد، مخالف حکمت نیست و نیز پدید آمدن فسادهاى اجتماعى، لازمه ى مختار بودن انسان است که مقتضاى حکمت الهى مى باشد و در عین حال، مصالح زندگى اجتماعى، بیش از مفاسد آن است و اگر مفاسد، غالب بود، انسانى در زمین باقى نمى ماند.
ثانیاً، این رنج ها و گرفتارى ها از یک سو، موجب تلاش انسان براى کشف اسرار طبیعت و پدید آمدن دانش ها و صنایع مختلف مى شود و از سوى دیگر، دست و پنجه نرم کردن با سختى ها، عاملِ بزرگى براى رشد و شکوفایى استعدادها و ترقى و تکامل انسان ها مى گردد.) محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، (سازمان تبلیغات اسلامى)، ص 198.(
شایان ذکر است که با توجه به توجیه عقلانى مسئله ى شر و حل ناسازگارى آن با وجود خدا و عدل الهى، ناسازگارى مسئله ى. شر و خدا شناسى توحیدى نیز حل مى گردد.
پاسخ استاد مطهرى(رحمه الله) به مسئله ى شر
ایشان در کتاب «عدل الهى »، ثمرات شر را چنین مى شمارند:
1) مصایب ما در خوشبختى هاست; زیرا بسیارى از خوبى ها از بدى ها زاییده مى شوند و زشتى ها و رنج ها مقدمه ى وجود زیبایى ها و آفریننده و پدید آورنده ى آن ها مى باشد.
(فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً); سوره ى انشراح، آیات 5 و 6.
پس حتماً با سختى آسانى است * حتماً با سختى آسانى است.
2) زشتى ها، نمایان گر زیبایى اند; اگر بین زشتى و زیبایى، مقارنه و مقابله بر قرار نمى شد، نه زیبا، زیبا بود و نه زشت، زشت.
3) اثر تربیتى بلا; سختى و گرفتارى، هم تربیت کننده ى فرد و هم بیدار کننده ى ملت هاست.
4) بلا و نعمت، نسبى است.
5) برخى شرور مانند مرگ، با تصویر انسان از جهان و معاد به خیرات تبدیل مى شود.
(أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ); سوره ى مؤمنون، آیه ى 115] آیا پنداشته اید که ما شما را بیهوده خلق کرده ایم و شما به سوى ما باز نخواهید گشت؟
بنا بر این، مدرسه بودن دنیا و تفسیر مرگ به عنوان استمرار حیات، مشکل را حل مى کند. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، عدل الهى، ج 1، ص ص 170 ـ 230.
به عبارت دیگر، اولا، مرگ و حیات، تابع قوانین تکوینى و روابط على و معلولى و لازمه ى نظام آفرینش است; ثانیاً، اگر همه ى انسان ها زنده بمانند، طولى نمى کشد که پهنه ى زمین براى زندگى آنان، تنگ مى شود و رنج فراوان مى برند; ثالثاً، هدف آفرینش انسان، سعادت ابدى است و مرگ انتقال به جهان دیگر براى آن هدف است محمد تقى مصباح یزدى، همان، ص 197.
6) شرور اخروى نیز با توجه به رابطه ى عمل دنیا و آخرت و تجسم اعمال روشن مى شود. مرتضى مطهرى، همان، ص 230.
علاوه بر نقد شبهه ى شر و برهان ردّ وجود خداوند، مى توان به نکته ى دقیق دیگرى توجه کرد و آن این که وقتى براهین گوناگونى را که براى وجود خداوند اقامه شده با براهینى که در ردّ وجود خداوند اقامه شده، مقایسه نموده و قوت و ضعف آن ها را ارزیابى مى کنیم و نسبت به یک دیگر مى سنجیم، به این نتیجه مى رسیم که اعتقاد به خدا، معقولیت بیش ترى دارد تا اعتقاد به عدم وجود خدا; زیرا براهین وجود خداوند نسبت به براهین ردّ وجود خداوند از قوت بیش ترى برخوردارند. و این مطلب اعتقاد به خداوند را به عنوان قرینه اى مهم تأیید مى کند.

 
  
وجود شرور در عالم هستی
بخش اول :
ماهیت خیر
فصل اول : وجود خیر محض است...............................................................................
فصل دوم : خیر امر وجودی است ...............................................................................
فصل سوم: مصداق اتم و اکمل وجود واجب الوجود است.................................................
فصل چهارم: از خیر محض جز خیر صادر نمی شود.........................................................
بخش دوم:
ماهیت شر
فصل اول: متعلق ایجاد وجودات هستند نه بر معدومات ..................................................
فصل دوم : شر امر عدمی است بنابراین خالق نمی خواهد ............................................
بخش سوم :
چگونگی پدید آمدن شرور در عالم
فصل اول: ماده چیست؟............................................................................................
فصل دوم: شر لازم? جهان مادی است..................
فصل سوم:  ( پرسش و پاسخ) ...................................................................................
فصل چهارم : یک پرسش و پاسخ بدان .........................................................................
فصل پنجم : در توجیه اینکه چرا خداوند چیزی را می آفریند که از آن شر نیز انتزاع می شود ؟


















بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

یکی از دغدغه های بشر از دوران متمادی این بوده است ؛ که اعتقاد به وجود خدای عادل و حکیم با وجود شرور در عالم هستی منافات دارد ؛ چرا که اگر خدایی وجود دارد و اگر حکیم و عادل است و به کسی ظلم نمی کند چرا چنین عالمی را که محفوف به شر و و نقصان است آفرید ؟ آیا نمی شد عالمی بیافریند که خیر محض و خیر مطلق باشد تا انسانها بتوانند با آسایش و رفاه کامل به عبادت معبود خویش می پراختند؟ آیا می شود دنیایی بدون رنج و مشقت باشد ؟ اگر چنین چیزی ممکن است پس چرا خدا نیافرید؟ و اگر چنین چیزی ممکن نیست بر قدرت خدای متعال خدشه وارد می آید.
آنچه مسلم است بلایایی از قبیل ؛ سیل ، طوفان ، زلزله ، سونامی و ... در عالم طبیعت مشاهده می شود که همه ساله جان عده ای از انسانها را می گیرد ، و افراد زیادی را بی خانمان کرده و عده ای از کودکان بی پدر و مادر شده و عده ای دیگر به بلایای دیگری مبتلا می گردند ،  در این مقاله هر چند مختصر به فلسفه وجودی بلایا و شرور پرداخته می شود که آیا این شرور از سنخ وجودات هستند ؟ یا اینکه شرور امور عدمی و نسبی می باشند؟ و اینکه آیا اساسا چیزی به نام شر در عالم امکان وجود دارد ؟
البته عد? اندکی برای اینکه این شرور را از خدای عادل و حکیم مبرا بدارند قائل به ثنویت شده و خیرات را از جانب خدای خیر و شرور را از جانب خدای شر می دانستند ، اما این نوع دیدگاه و نگرش با وحدانیت حضرت حق سازگار نیست ؛ چرا که ما معتقدیم خدا یکی است و دو بردار نیست . بنابراین برای اینکه به عدالت و حکمت ذات مقدس ربوبی خدشه وارد نشود لازم است از لحاظ فلسفی این اصطلاحات را تعریف کرده و نوع این شرور مشخص شود .
در این مجال کوتاه اشاره خواهیم کرد که فلاسفه اسلامی ذات واجب متعال را صرف الوجود می نامند و چیزی که صرف وجود و هستی باشد هیچ ماهیتی در او راه ندارد و اگر ماهیت ندارد امکان نیز از ذات او سلب خواهد شد چرا که امکان لازم? ماهیت می باشد.
پس اگر ذات واجب تعالی صرف الوجود است و ماهیت ندارد بنابراین خیر محض خواهد بود چون شرور در عالم هستی از ماهیات که جنب? عدم وجودات هستند نشأت می گیرد. و الا خود وجود به خودی خود خیر محض است . اگر خدا خیر محض است ، از خیر محض جز خیر و نیکی صادر نخواهد شد ، بنابراین معنی آی? شریفه « تبارک الله احسن الخالقین» معنی و مفهوم پیدا می کند.
و در ادامه اشاره خواهیم کرد که اگر شرور در عالم هستی مشاهده می شود از قبیل سیل ، زلزله ، طوفان ، سونامی و ... اینگونه شرور از جنب? عدم و نیستی وجودات ( که همان ماهیات باشند) نشأت می گیرند.
و همچنین برای توضیح و تبیین بیشتر ؛ تعاریف فلاسفه را از ماده و جسم ذکر خواهیم کرد تا روشن کنیم که خاصیت ذاتی عالم ماده و طبیعت ایجاد شرور است ، چنانکه خاصیت ذاتی آتش ، گرما و خاصیت ذاتی یخ ، سرما می باشد . و این جزء لاینفک عالم طبیعت است. رخدادهای عالم طبیعت بر اساس نظام علی و معلولی است و هیچ معلولی از علت خود تخطی نمی کند . بنابراین ممکن نیست علت باشد و معلول محقق نشود ؛ هر جا علت تامه محقق شد یقینا معلول نیز محقق خواهد شد . هر جا آتش باشد یقینا صفت سوزندگی را دارا خواهد بود ؛ چنین نیست که بعضی جاها آتش باشد ولی داغ نباشد ، هر کجا آتش باشد یقینا سوزانندگی نیز موجود خواهد بود. 
 

























بخش اول :
ماهیت و چیستی خیر
فصل اول : وجود خیر محض است
در فلسفه بحثی مطرح می شود به نام وجود و ماهیت و حول و حوش این دو مقوله بحثهای زیادی صورت گرفته است از جمله اینکه اصالت با کدام یک از این دو می باشد ؛ و اینکه وجود چیست و وجود اصیل کدام است؟ آیا وجود می تواند شر باشد ؟ آیا منشأ خیرات وجود است ؟ آیا از وجود محض شر صادر می شود؟ ووو ...
آنچه که در این مبحث نیاز به توضیح می باشد این است که وجود محض که هیچ گونه شائب? ماهیت و امکان در او وجود ندارد ، خیر محض است .
علامه طباطبایی در باره این موضوع می فرماید :
« واجب الوجود صرف الوجود و صرف الوجود لایتثنی و لا یتکرر » 1
صرف وجود ، وجود محض است و دارای ماهیت نیست و آنچه که ماهیت ندارد واجب الوجود است .
پس معلوم می شود وجود خیر محض است و هیچ گونه شائبه شریت در او راه ندارد و اما دیگر موجودات عالم هستی چون از وجود محض صادر شده اند بنابراین جنب? وجودی انها  خیر است .
هیچ موجودی فی نفسه شر نیست ، هر موجودی در مقایسه با ذات خودش خیر است.
مسلما وجود بهتر از عدم می باشد ، چون عدم نیستی و فنا است و وجود هستی و بقاء  « ما عندکم ینفد و ما عندالله باق» 2 خدای سبحان در آی? شریفه فرمود آنچه که نزد شماست فانی و آنچه نزد خداست باقی خواهد بود .
با دقت فلسفی در آیه شریفه در می یابیم که این آیه ناظر به دو مقول? ماهیت و وجود است ، زیرا که ماهیت لازمه اش امکان است و هر ممکنی نسبتش به وجود و عدم مساویاست
؛ بنابراین موجودات ممکن با در نظر گرفتن علت تامه اش موجود خواهند بود اما بدون در نظر رفتن علتشان معدوم ، ممکن الوجود برای تحققش در عالم خارج نیاز به مرجح دارد (زیرا نسبتش به وجود و عدم مساوی است و وجود یافتنش ترجیح بلا مرحج خواهد بود) و این مرجح همان علت اوست .
به عبارت دیگر ماهیات عالم از دید فلسفی اگر از حیث امکان به آنها نگاه شود معدوم خواهند بود و اگر از حیث علت ( مرجح) بدانها نگاه شود موجود خواهند بود ، بنابراین هیچ ماهیتی بدون علت موجود نیست ، ماهیات عالم از حیث علت خود موجود هستند نه از حیث ذات خود زیرا هر ماهیتی در ذات خود نه موجود است و نه معدوم .
یکی از وجوهی که در این آیه شریفه می توان بدان اشاره کرد این است که :منظور از « ما عندکم



1. ( بدایه الحکمه ، مرحل? اولی فصل هفتم )
2. (نحل 96)
ینفد» اشاره به ممکن الوجود بودن موجودات است یعنی ؛ شما ماهیتی بیش نیستید؛ اگر علت شما که همان واجب الوجود است نباشد شما فانی خواهید بود و « ما عند الله باق» یعنی شما با عنایت علت هستی بخش ( واجب الوجود) موجود هستید و اگر خود را به واجب الوجود و وجود محض برسانید موجود خواهید شد .
هر آن چیزی که دارای صفت ابقاء باشد یقینا بهتر از چیزی است که فانی باشد ، وجود محض همیشه باقی است و یا به عبارتی وجود محض ازلی و ابدی است و هر چیزی که ازلی و ابدی باشد بهتر از چیزی است که ازلی و ابدی نباشد. و این را انسان با وجدان خویش در می یابد.

فصل دوم:
خیر امر وجودی است
در فصل قبل اشاره شد که وجود خیر محض است و از خیر محض جز خیر صادر نمی شود ، در فصلهای آینده روشن خواهد شد که شر امر عدمی است ؛ شر عبارت است از عدم خیر مثل اینکه سایه عبارت است از عدم نور ، خیر که مطلوب و مقصود اشیاء است ، بدون شک امری وجودی می باشد ، زیرا هیچ گاه برای هیچ موجودی ، مفهوم از آن جهت که مفهوم است و یا ماهیت از آن جهت که ماهیت است مطلوب نیست. 1
ماهیت در صورتی مطلوب می شود که از واقعیت بهره ببرد ، برای مثال درخت سیب در صورتی مطلوب است که ثمر بدهد و الا صرف درخت بودن مطلوب نیست، بنابراین ماهیت برای مطلوب شدن نیازمند به امری زائد است و آن امر زائد جز هستی و وجود نیست ، وجود هر ماهیت نحو? ظهور آن است و این ظهور با افاض? نور هستی بر ماهیات از جانب مبدأ قیومی ( واجب الوجود) تأمین می شود که واجب بالذات است ، و نور بخش به ماهیت ، و خارج کنند? آنها از ظلمات نیستی و عدم است. 2
بنابراین اگر ماهیت از آن جهت که ماهیت است مطلوب نیست ، پس امر زائد بر آن یعنی وجود و هستی ( آنچه ر عالم واقع قرار دارد) مطلوب است ،  پس اگر وجود و هستی مطلوب است ؛ بنابراین وجود خیر خواهد بود.
کمال الدین‏  در کتاب توحید به سند خود از عمرو بن جابر روایت آورده که به امام ابى جعفر محمد بن على الباقر (ع) عرضه داشتم: یا بن رسول اللَّه ما بسیارى اطفال را مى‏بینیم که مرده متولد مى‏شوند و بسیارى قبل از اینکه خلقتشان تمام گردد سقط مى‏شوند و بعضى دیگر کور و لال و کر به دنیا مى‏آیند و بعضى دیگر پس از ساعتى بعد از ولادت مى‏میرند بعضى دیگر تا سن احتلام (بلوغ) مى‏مانند بعضى دیگر تا سن پیرى، سر این اختلاف چیست؟.
حضرت فرمود: خداى تبارک و تعالى از خلق خود سزاوارتر به تدبیر امر خلق است زیرا او خالق و مالک


1. (رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 494)
2. رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 497
ایشان است اگر یکى را از عمر محروم مى‏دارد از چیزى محروم داشته که سزاوار و مالک آن نبوده و کسى را هم که عمر مى‏دهد باز چیزى را مى‏دهد که وى مالک آن نبوده پس خداى تعالى هر چه را که مى‏دهد از باب تفضل است، و هر چه را نمى‏دهد محض عدل است، او از آنچه مى‏کند بازخواست نمى‏شود بلکه خلق مورد بازخواست او هستند.
جابر مى‏گوید عرضه داشتم: یا بن رسول اللَّه چطور از آنچه مى‏کند بازخواست نمى‏شود؟ فرمود براى اینکه هیچ کارى نمى‏کند مگر آنکه حکمت و صواب باشد و دیگر اینکه او یگانه، متکبر، جبار و واحد قهار است و هر کس در دل خود از آنچه او مى‏راند حرجى احساس کند کافر و هر که فعلى از افعال او را انکار کند و زشت بشمارد جاحد و انکار کننده شده است 1
این روایت، روایت شریفى است که یک قاعده کلى در باب حسنات و سیئات و خوبى و بدیها به دست مى‏دهد و آن قاعده کلى این است که: حسنات امورى وجودى هستند که مستند به عطا و فضل خدا هستند، و سیئات امورى عدمى هستند که زشتى آنها سرانجام به عدم اعطا و صلاحیت نداشتن عبد منتهى مى‏شود و اینکه امام (ع) فرمود: خداى تعالى حتى در آنچه که مال عبد است مالک‏تر از خود او است وجهش این است که خدا مالک بالذات است ولى عبد اگر مالک شده به تملیک خدا مالک شده است و ملک عبد در طول ملک خدا است نه در عرض آن. 2 در تفسیر نور الثقلین از حضرت رضا (ع) روایت آورده که فرمود: خداى تبارک و تعالى فرمود: اى فرزند آدم به مشیت من پدید آمدى که اینکه خودت هم داراى خواست و مشیت شدى و با قوت من است که فرایض مرا ادا مى‏کنى و اگر نیروى معصیت دارى آن را نیز با نعمت من یافته‏اى، چون این من بودم که تو را شنوا و بینا و توانا کردم آنچه از خوبیها به تو برسد از خدا است و آنچه از بدیها به تو برسد از خود تو است چون من از خود تو به حسنات و خوبیهایت سزاوارترم هم چنان که تو به بدیهایت از من اولایى چرا چون من از آنچه مى‏کنم بازخواست نمى‏شوم، ولى خلق من بازخواست مى‏شوند.

فصل سوم:
 مصداق اتم و اکمل وجود ، واجب الوجود است
همچنانکه فلاسف? اسلامی مطرح می کنند وجود مشکک است؛ یعنی دارای مراتبی است که مرتب? بالاتر نسبت به مرتب? پایین علت و مرتب? پایین نسبت به مرتب? بالا معلول خواهد بود. برای توضیح بیشتر عرض می کنیم در حکمت اسلامی عالم خلقت به سه عالم  کلّی تقسیم می شود که عبارتند از :
1. عالم عقل یا عالم عقول یا:این عالم از ماده و آثار ماده مثل حرکت ،زمان ، مکان ، کیفیت ، کمّیت و... منزه است ؛ و از حیث وجودی قویترین مرتبه عالم است ؛ و تقدم وجودی بر تمام عوالم خلقت
دارد. این عالم برتمام عوالم خلقت احاطه ی وجودی داشته و علت آنهاست. این عالم را از این جهت که شباهتی با عقل انسان دارد و موجودات آن ( ملائک عظام ) همگی از سنخ عقلند ،عالم
1. « توحید صدوق، ص 397.».
2. (ترجمه المیزان، ج‏14، ص: 397)
عقل می نامند .
2. عالم مثال یا عالم برزخ:این عالم نیز از ماده و برخی آثار ماده مثل حرکت و زمان و مکان و ... منزّه است ؛ ولی برخی از آثار ماده مثل کیفیّت و کمیّت در آن وجود دارد ؛ لذا برخلاف عالم عقل ، موجودات آن دارای شکل و رنگ واندازه و امثال این مقولاتند .این عالم از حیث وجودی ضعیفتر از عالم عقل و معلول آن است ولی از عالم مادّه قویتر بوده بر آن احاطه وجودی داشته و علت آن است. موجودات این عالم از نظر غیر مادی و لا مکان ولازمان بودن  شبیه موجوداتی هستند که انسان در خواب می بیند یا در ذهن خود تصور می کند.این عالم را از آن جهت که از نظر وجودی بین عالم عقل و عالم ماده واقع شده است عالم برزخ می گویند.
3. عالم مادّه یا عالم ناسوت یا عالم طبیعت : این عالم همان عالمی است که ما هم اکنون در آن زیست می کنیم . بارزترین مشخّصه این عالم ، زمان  و حرکت از حالت بالقوّه به سوی حالت بالفعل است. این عالم از حیث وجودی دارای ضعفترین مرتبه است؛ و زمان ومکان از خصوصیّات ذاتی(جوهری) آن است.موجودات این عالم برخلاف موجودات دو عالم قبلی دائماً درحال تغییر و به فعلیّت رسیدن و استکمال اند. مقصد نهایی موجودات این عالم ، عالم مثال(ملکوت) و عالم عقل(جبروت) است .یعنی موجودات این عالم در اثر حرکت جوهری به سوی مجرّد شدن می روند. در واقع مرگ موجودات مادّی همان لحظه رسیدن آنها به تجرّد برزخی است .
رابطه این عوالم سه گانه رابطه ی طولی است؛ یعنی عالم مثال باطن و حقیقت عالم ماده است و عالم عقل باطن وحقیقت عالم مثال است . و بالاتر از عالم عقول ذات واجب الوجود می باشد که مصداق اتم و اکمل موجودات است و علت وجودی تمامی موجدات می شود ، وجود از ذات مقدس او مستفیض می گردد . 1
همچنانکه اشاره گردید وجود یک امر تشکیکی است که مراتب متفاوتی دارد و اعلاترین مراتب وجود همان وجود واجب یعنی خالق یکتاست ، واجب الوجود خیر محض است و هیچ شری در او راه ندارد ، هر وجودی که در قوس نزول ( از ذات واجب شروع می شود بعد عالم احدیت ، واحدیت
، عالم عقول ، عالم مثال و عالم طبیعت ) 2 از واجب دور تر می شود از خیر آن کاسته می شود و موجودی که دورتر از وجود واجب است از خیر و تمامیُتی کمتر برخوردار است ، موجودات عالم در قوس نزول ادامه پیدا می کنند تا می رسند به جایگاه ماده اولی که نهایت مرتب? قوس نزول و نخستین مرتب? قوس صعود ( قوس صعود نیز از عالم طبیعت شروع می شود بعد از آن عالم مثال ، عالم عقول ، عالم واحدیت ، عالم احدیت و ذات واجب تعالی )  است و جایگاه هیولای اولی است و بهر? هیولای اولی از وجود این است که عاری از وجود بوده و فعلیت آن به

1.    (نهایه الحکمه مرحل? 12 فصل 19)
2.    « ر.ک : رسال? توحیدی علامه طباطبایی» 
 همین مقدار است که می تواند وجودات اشیاء باشد و تمامیت آن در نقص او و هم? شرافت او در رتب? خسیسی است که دارد و تحصل او عین ابهام آن ، و فصل آن در همان معنای مبهم و جنسی اوست، تنها در نشئ? هیولی که نشئ? قوه و قبول است ، حرکت راه می یابد ، و در حرکت تضاد و تزاحم و در نتیجه اعدام و انعدام راه پیدا کرده و از آن شر انتزاع می شود.
پس هیولی که در دورترین مراتب نسبت به مبدأ اعلی قرار داشته و در پایان قوس نزول و آغاز قوس صعود است منبع شرور و اعدام و معدن نقائص و آلام است ، و در این مقام است که شر ظهور و بروز می یابد ؛ یعنی جایگاه شر مختص به عالم طبیعت بوده و شرور از این مرتبه نشأت می گیرند. و در مراتبی که قبل از آن هستند به دلیل اینکه تزاحم و اصطکاکی نیست، شر نیز نمی تواندباشد 1

فصل چهارم
واجب الوجود خیر محض است و از خیر محض جز خیر صادر نمی شود
در فصل اول ثابت شد که وجود خیر محض است و همچنین ثابت شد (در فصل سوم ) که مصداق اتم و اکمل وجود ، واجب الوجود است و  وجود از ذات مقدس او صادر می شود ؛ به عبارتی منبع فیض است و هر فیضی از ذات او سرچشمه می گیرد ؛ اگر وجود خیر محض است و اگر او منشأ فیض وجودی است پس چیزی به نام شر از ذات او صادر نخواهد شد ، بلکه از خیر محض چیزی جز خیر صادر نمی شود. 2









1.    (رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 501)
2.    (نهایه الجکمه مرحل? 12 فصل 14)

بخش دوم

ماهیت شر
فصل اول:
 متعلق ایجاد بر وجودات است نه بر معدومات
تمامى اشیایى که متعلق خلق و ایجاد قرار گرفته و یا ممکن است قرار بگیرد وجود نفسى‏شان (وجودشان بدون اینکه اضافه به چیزى داشته باشد) خیر است. بطورى‏ که اگر به فرض محال فرض کنیم شرى از شرور متعلق خلقت و ایجاد قرار گرفته و موجود شود پس از موجود شدنش حالش حال سایر موجودات خواهد بود، یعنى دیگر اثرى از شر و قبح در آن نخواهد بود، مگر اینکه وجودش اضافه و ارتباط به چیز دیگرى داشته باشد، و در اثر این ارتباط نظامى از نظامهاى عادلانه عالم وجود را فاسد و مختل سازد، و یا باعث شود عده‏اى دیگر از موجودات از خیر و سعادت خود محروم شوند، اینجاست که شرهایى در عالم پدید مى‏آید.
و اینکه در بالا گفتیم:" بدون اینکه وجودشان اضافه به چیزى داشته باشد" مقصودمان همین معنا بود. بنا بر این اگر موجودى از قبیل مار و عقرب دیدیم که از نظر اضافه‏اى که به ما دارند مضر به حال
ما است باید بدانیم که بطور مسلم منافعى دارد که از ضررش بیشتر است و گر نه حکمت الهى اقتضاى وجود آن را نمى‏کرد و در این صورت وجود چنین موجودى هم خیر خواهد بود.
این آن معنایى است که آیه شریفه" الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ" 1 و آیه" تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ" « اعراف آیه 54» و آیه" وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ" 2  نیز به آن اشاره دارد.
همچنانکه در فصل بعدی اشاره خواهیم کرد ، شر امر عدمی است ؛ چیزی که عدم است ، و چیزی که وجود خارجی ندارد متعلق ایجاد قرار نمی گیرد ، این همانند آن است که بگویید خورشید سایه را ایجاد کرده است ، در حالی که خورشید ایجاد نور می کند و در واقع سایه عدم نور است ، سایه چیزی نیست به جز عدم نور، اگر چیزی عدم باشد متعلق ایجاد قرار نمی گیرد. 3
آیت الله جوای آملی در باره این موضوع می فرمایند:
باید دانست شر با هم? اندکی و قلتی که دارد  به دلیل اینکه امر وجودی نبوده و فاقد ذات است هرگز به اصالت آفریده نمی شود ، بلکه به تبع خیری که در طبیعت هست تحقق پیدا می کند ، پس وجودات از مرتب? نخست در مراتب نزول بر خیریت اصلی و عرضی خود می باشند ، و مراد از خیریت اصلی این است که هر وجود برای نفس خود خیر است ، و منظور از خیریت بالعرض آن است که هر یک از آنها برای معلول خود نیز خیر است ، و سلسل? وجودات چون به هیولی (ماده اولی) عالم
1. « سجده آیه 7»
2. « اسرى آیه 44»
3. (ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 44)
تضاد و تزاحم و نشئ? زمان و مکان می رسند ، در اثر تنگناها و ازدحامهایی که در طبیعت هست ، علی رغم آنکه هر یک از موجودات طبیعی از خیر بالذات و بالعرض نسبت به نفس خود و موجودات هماهنگ با خود برخوردار است در قیاس با آنچه از او ضرر دیده متصف به شر بودن می گردد.
قضای الهی و جعل به وجود اشیاء طبیعی تعلق می گیرد ، و وجود آنها برای خود آنها و همچنین برای اشیاء سازگار آنها خیر حقیقی است و البته عناصر و موجودات طبیعی که خیر حقیقی هستند به دلیل وقوع در عالم حرکت ، لوازمی را به دنبال دارند که به دلیل آن لوازم ، بالعرض و بالمجاز ، به شر بودن نیز متصف می شوند ، و لکن این لوازم و همچنین شر بودن مجازی آنها هرگز مجعول نبوده و به همین دلیل به مبدأ وجود که منبع خیر است استناد پیدا نمی کنند. 1

فصل دوم
شر امر عدمی است بنابراین خالق نمی خواهد
مطالب این فصل شامل مباحثی است که اگر مورد دقت قرار بگیرد یقینا بسیاری از مسائل مسئل? شرور حل خواهد شد ؛ لذا لازم است خواننده محترم دقت بیشتری در این مطالب داشته باشد .
آنچه مسلم است شرور در عالم هستی بر اثر مقایسه و نسبت سنجی بین موجودات عالم ظاهر می شوند و الا چنانکه در فلسفه بیان شده و به اثبات رسیده است ، و ما نیز در بخش اول متذکر
شدیم وجود خیر محض است ، یعنی وجود به خودی خود و بدون در نظر گرفتن و یا نسبت سنجی با موجودات دیگر خیر است ، مثلا وقتی گفته می شود جنگ و کشت و کشتار شر است ؛ البته این سخن درست است، جنگ شر است و بدی ، اما این شر نسبی است نه حقیقی ، مثلا شما یک سلاح جنگی را که گلوله از آن شلیک شده  تصور می کنید هیچ شری در آن وجود ندارد چرا که می توان از او در برابر حمل? دشمن مقابله کرد و از خود دفاع نمود ،  انسانی هم که مورد اصابت گلوله قرار گرفته خیر است و همچنین گلوله ای که از سلاح شلیک شده خیر می باشد . اما زمانی که گلوله از اسلحه شلیک می شود و به بدن انسان اصابت می کند ، در نسبت سنجی بین اسلحه و انسان،که گلوله انسان را به ناحق از پای درآورده است ، شر معنی پیدا می کند . و الا همه این امور در ذات خود خیر بوده اند ، با این بیان روشن می شود که شر امر نسبی است .
جناب علامه طباطبایی در بدایه الحکمه می فرماید : العدم لا شیئیه له 2، یعنی عدم شیئیت ندارد و چیزی نیست تا خالق یکتا او را خلق کند « ان الله علی کل شیء قدیر» خداوند بر چیزی که دارای شیئیت و وجود باشد قادر است و متعلق ایجاد قرار می گیرد.
جناب استاد مطهری می فرماید:
همه شرور از نوع عدمیات و فقدانیات می باشند و وجود اینها از نوع وجود « کمبودها» و « خلأها» است و از این جهت شر هستند که خود، نابودی و نیستی و یا کمبودی و خلأ هستند ، و یا منشأ نابودی و نیستی و کمبودی و خلأند؛ نقش انسان در نظام تکاملی ضروری جهان ، جبران کمبودها و پر کردن خلأها و ریشه کن کردن ریشه های این خلأها و کمبودهاست.
1. رحیق مختوم بخش چهارم از جلد اول ص 503
2. بدایه الحکمه علامه طباطبایی

 گزندگان ، درندگان ، میکروبها و سیلها و زلزله ها و ... از آن جهت بد هستند که موجب مرگ و یا از دست دادن عضوی و یا نیرویی می شوند و یا مانع و سدی در راه رسیدن استعدادها به کمال می گردند . اگر گزنگان موجب مرگ و بیماری نمی شدند بد نبودند ؛ اگر سیلها و زلزله ها تلفات جانی و مالی به بار نمی آوردند بد نبودند . بدی در همان تلفات و از دست دادن هاست. اگر درنده را بد می نامیم نه به ان جهت است که ماهیت خاص آن ، ماهیت بدی است بلکه از آن جهت است که موجب مرگ و سلب حیات از دیگری است.
زهر مار، آن مار را باشد حیات                 لیک آن ، م آدمی را شد ممات
پس باد مظلق نباشد در جهان              بد به نسبت باشد این را هم بدان « مولوی»
هر چیزی خودش برای خودش خوب است، اگر بد است برای چیز دیگر بد است، چنانکه زهر مار برای مار خوب است و برای دیگران بد است. در اینجا باید گفت بد بودن زهر مار در وجود لغیره است نه وجود لنفسه 1
برای تقریب به ذهن بهتر است به یک مثال حسی متوسل شویم ، چرا که از این طریق این مسئل? بهتر تصور می شود ، وقتی خورشید نور خود را بر هستی بی کران می تاباند چیزی که از او ساطع

می شود نور است و به غیر از نور چیزی ساطع نمی شود ؛ اما می بینیم که در جهان هستی تاریکی وجود دارد ، سایه وجود دارد و ... ، آیا سایه چیزی جز عدم نور است ؟ آیا عدم نور نیاز به خورشید دارد ؟ و آیا خورشید خالق عدم نور است ؟ مسلما پاسخ هم? این سوالات منفی است ؛ چرا که خورشید خالق نور است و سایه از عدم نور ایجاد می شود.
عالم هستی نیز نسبت به خداوند این چنین است چرا که خالق یکتا مفیض وجود است و به جهان هستی و ما فیها وجود می بخشد ، و وجود نیز خیر محض است ، از منبع فیض و هستی بخش جز وجود و هستی و جز خیر صادر نخواهد شد ، عدم لا شیء است و چیزی که لاشیء باشد  متعلق ایجاد قرار نمی گیرد و علت این هم واضح است ؛ زیرا لا شیء یعنی عدم و چیزی که نیست متعلق ایجاد قرار نمی گیرد. مثل اینکه کسی رباطی را ایجاد می کند، مسلما متعلق ایجادش هستی و وجود اوست ؛ اما یقینا علاوه بر خیراتی که دارد در بعضی اوقات شر نیز خواهد بود .  بنابراین عدم خالق نمی خواهد بلکه خالق فقط هستی بخش است و شر که امر عدمی است از ذات مخلوق سرچشمه می گیرد و به عبارتی دیگر لاز? مخلوق مادی ایجاد شرور است. 2




1.    .(مجموعه آثار جلد 4)
2.    (بدایه الحکمه  مرحل? اولی فصل 9ص 25)

  
+ همراهان عزیز در ایام فاطمیه بنده را هم دعا کنید نیازمند دعاهای شما هستم


+ با سلام خدمت سروران گرانقدر وبلاگ کلام نو به روز شد . در انتظار نظرات سازنده شما ...


+ نعمت های بهشتی سراسر لذت است


+ با سلام خدمت سروران گران قدر ضمن تلیست ایام شهادت فاطمه زهرا (س) با مطلبی به عنوان فاطمه (س) معلم فرشته ها در خدمت دوستان هستم.


+ چرا دعاهاى ما مستجاب نمى شود امیرالمؤ منین على علیه السلام روز جمعه در کوفه سخنرانى زیبایى کرد، در پایان سخنرانى فرمود: دوستان بقیه جریان را در وبلاگ بنده مطالعه بفرمایید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ